تخت جمشید
همه این شهر را به واسطه ستون های سر به فلک کشیده و سرستون های تماشایی اش می شناسند و ردپایی از تاریخ را در نقش و نگارهای آن جستجو می کنند. در این شهر باستانی، کاخی به نام تخت جمشید وجود دارد که در نخستین روز سال نو میزبان مقامات امپراتوری هخامنشیان بود و تقدیم پیشکشی های آنان را به پادشاه نظاره می کرد.
هر تکه از این شهر ۱۲۵ هزار متر مربعی حرفی برای گفتن دارد. نقش و نگارها و کتیبه ها از آنچه بر سر این ستون ها و دیوارها گذشته سخن می گویند و داستان هایی از تاریخ را روایت می کنند.
موقعیت جغرافیایی تخت جمشید
بسترهای طبیعی مختلف ایران یعنی شکل طبیعی درهها، کوهها، جلگهها و ... نقش مهمی در شکل گیری ساختار معماری های کهن همچون کاخها، قلعه ها و ... داشته است. تخت جمشید نیز از این قاعده مستثنا نیست و ترکیب خاصی از ویژگی بستر طبیعی منطقه، منظر کوهستانی - دشتی پیرامون و هنر معماری باستان ایران را می توان در آن به تماشا نشست.
تخت جمشید در ۱۰ کیلومتری شمال شهر مرودشت و در ۵۷ کیلومتری شیراز قرار گرفته و ارتفاع آن از سطح دریا ۱۷۷۰ متر است. این سازه باشکوه در جلگه مرودشت قرار دارد که نام اصلی آن مرغ دشت به معنای دشت خرم است. طول این جلگه از غرب به شرق حدود ۶۰ کیلومتر است و عرض آن تا ۷۰ کیلومتری شیراز ادامه دارد. رود کوروش (کُر) از شمال غربی تا جنوب شرقی این جلگه امتداد دارد. از شمال غربی جلگه، رود کوچک تری وارد می شود که پس از طی مسافتی به کُر می پیوندد. این رود در گذشته رود مادی نام داشت و امروزه آن را پلوار (پرآب) می خوانند. این دو رود پس از پیوستن به هم در نهایت به دریاچه بختگان می ریزند.
در حاشیه شرقی مرودشت کوهی به نام کوه رحمت وجود دارد که در گذشته با نام کوه مهر یا کوه میترا خوانده می شده است. نام کوه نشان از تقدس آن در نزد ایرانیان باستان دارد و در الواح عیلامی تخت جمشید نشانه هایی از این تقدس و حتا نذر کردن برای کوه دیده می شود. تخت جمشید دقیقا بر روی صخره ای در دامنه یکی از کوهپایه های کوه رحمت ساخته شده است؛ کوهی که تا دو سده پیش کوه شاهی نیز خوانده می شد.
جلگه مرودشت از روزگاران کهن میزبان تمدن و فرهنگ های بومی و عیلامی بود و شهر معروف آنشان نیز در آن قرار داشت؛ شهری که کوروش و نیاکانش خود را پادشاه آن می دانستند.
طرف شرقی مجموعه کاخهای پارسه، بر روی کوه رحمت و سه طرف دیگر آن درون جلگه مرودشت ایجاد شده اند. تخت جمشید نیز بر روی صفه یا سکویی سنگی واقع شده است که ارتفاع آن از سطح جلگه مرودشت بین ۸ تا ۱۸ متر است.
نام تخت جمشید در طول تاریخ
سال های سال است که بنای باستانی مرودشت و مجموعه ستون های بلندش را تخت جمشید می خوانیم؛ اما نام کهن و اولیه آن پارسه است که آن را هم در کتیبه ای از خشایارشا مربوط به ساختمان دروازه همه ملل و هم در یکی از الواح عیلامی کشف شده از خزانه می بینیم. پارسه نامی برگرفته از قوم پارسی است که ایالت خود را با نام پارس می خواندند، یونانیان آن را پرسیس می دانستند و امروزه ما آن را فارس می خوانیم.
یونانیان اطلاع کمی از این شهر داشتند؛ احتمالا در آن دوران به سبب اهمیت ملی و آیینی تخت جمشید خارجی ها نمی توانستند در آن رفت و آمد کنند. قانونی که نمونه ای از آن در دوره قاجارها نیز وجود داشت و اجازه استفاده از اماکن مقدس زمان خود برای خارجی ها را نمی دادند. آثار به جا مانده در تخت جمشید بازمانده ارگ شهر پارسه هستند و یونانیان آن را پِرسای می خواندند و آخیلوسِ یونانی آن را به صورت "پرسِپ تولیس" تغییر داده که ویران کننده شهرها معنی می دهد و یکی از القاب آتنا، ایزدبانوی خرد و جنگ به شمار می رفته است. این عبارت بعدها تبدیل به پرسپُلیس (پرسپولیس) شد که شهر پارسیان معنا می داد. این نام کم کم به کتب غربی راه یافت و همه گیر شد.
مردم پس از فروپاشی پارسه نامش را از یاد بردند چرا که دیگر قادر به خواندن کتیبه ها نبودند. در دوره ساسانی نیز آن را با نام ست ستیان (صد ستون) می شناختند که بعد ها به چهل ستون و چهل منار نیز تغییر یافت. جزفا باربارو (Josfa Barbaro) از نخستین اروپاییانی است که این اثر را دیده و نام چهل منار را برای آن آورده است. گفته می شود که بر اساس بندهش -کهن ترین دانشنامه ایرانی- پیوند دادن این بنای عظیم به جمشید مربوط به دوران ساسانیان است. شاپور شهبازی، گذاشتن نام تخت جمشید بر روی این اثر را به دوران اسلامی نسبت می دهد. او در این باره می گوید:
چون آثار ارگ پارسه را به پادشاهان افسانه ای مثل جمشید نسبت می دانند، نام "قصر جمشید" و تخت جمشید" دست کم از پایان سده ششم هجری رایج شد.
با از یاد رفتن ادبیات هخامنشی، داستان آنها با یاد پادشاهان افسانه ای پیشدادی و کیانی درآمیخت. همین مساله باعث شد تا در میان مردم پارسه به جمشید نسبت داده شود؛ پادشاهی افسانه ای که ساختمان های شکوهمند را کار او می دانستند. عجایب نامه مربوط به سال ۵۹۰ هجری قمری کهن ترین منبعی است که این محل را با نام قصر جمشید خوانده است. از میان اروپاییان نیز توماس هربرت انگلیسی نخستین کسی است که نام تخت جمشید را از مردم شنیده و ثبت کرده است.
پیش از آنکه به تاریخچه تخت جمشید بپردازیم، برای درک بهتر این اثر باید آشنایی مختصری با تاریخ هخامنشی داشته باشیم تا بتوانیم بهتر موضوع را دریابیم.
در ناحیه جنوبی ایران، استانی به نام فارس قرار دارد که در گذشته بخشی از ایالت پارس یا فارس بود. فارس قدیم یا ایالت فارس استان های فارس کنونی، بوشهر، استان هرمزگان، استان کهگیلویه و بویراحمد و حتا استان یزد و شهرستان بهبهان از استان خوزستان را در بر می گرفت. در چند هزار سال پیش اقوام بومی سرزمین مان به ویژه عیلامیان در این ایالت سکونت داشتند و آثار باقی مانده از آنها نشان می دهد که فارس در آن دوران بسیار آباد بوده است.
سه هزار سال پیش از این اقوام، گروهی از مردم هند و اروپایی که ما آنها را با عنوان آریایی ها می شناسیم، از جنوب روسیه امروزی قدم به این خاک نهادند. آنها پس از زد و خوردهای بسیار با ساکنان این سرزمین در جای جای آن سکونت یافته و خانه های خویش را برپا کردند. بیشتر این افراد چوپان، گله دار و کوچ نشین بودند و به شیوه قبیله ای زندگی می کردند.
در حدود ۱۱۰۰ قبل از میلاد، زرتشت به پا خاست و دین مزدیسنا را به مردم ارایه کرد؛ دینی که مبتنی بر توحید و باور به خدای یگانه ای به نام اهورمزدا بود. این دین نیروهای طبیعی همانند آب، باد، آتش، خاک و خورشید را برگرفته از صفات خداوند می دانست و سرچشمه بدی ها را در وجود خبیثی به نام اهریمن می پنداشت. در آن زمان آریایی ها قبیله های بزرگی را شامل می شدند که از میان آنها می توان به پارسیان، مادها، سُکاها، بلخیان، خوارزمیان، سغدیان، هراتیان و پارتیان اشاره کرد. همه این قبایل به یک زبان فراگیر اما با لهجه های متفاوت سخن می گفتند و نام سرزمین شان را «ایریوشَیُ نِم» یا «ایریانو خشَثرُ» یعنی پادشاهی ایرانیان گذاشته بودند. البته این نام بعدها به اِئران شَتر و ایران شهر تغییر یافت که ایران کوتاه شده همین نام است.
در اواخر سده هشتم قبل از میلاد، مادها در ایران غربی گرد هم آمدند و با آشوریان غارتگر به جدال پرداختند. این جنگ صد سال به طول انجامید تا سرانجام آشوریان شکست خوردند و مادها دولت بزرگی را برپا کردند که ۱۲۰ سال سرپا ماند.
کوروش، پسر کمبوجیه -پادشاه پارسیان- توانست مادها را مغلوب کند و بزرگترین دولت جهانی آن زمان را به وجود آورد. پارسیان در چند نقطه از جمله در اَنشان (۴۵ کیلومتری شمال شیراز) و پاسارگاد (۱۳۵ کیلومتری شمال شرقی شیراز) و پیرامون آنها سکنی داشتند. پایتخت آنها پاسارگاد بود ولی بعدها به همدان تغییر یافت. کوروش پس از نزدیک به ۳۰ سال فرمانروایی در جنگ با کوچ نشینان ماساگتی - از اقوام سکایی- به قتل رسید و پسرش کمبوجیه بر تخت او تکیه زد.
کمبوجیه به مصر لشکرکشی کرد و این سرزمین را به قلمرو خود افزود. او با طغیان مُغ ها روبه رو شد و در حین جنگ و جدال در گذشت. مغ ها یا مغان طایفهای از مادها بودند که به اجرای امورات مذهبی اشتغال داشتند. داریوش که از نزدیکان کوروش به شمار می آمد تاج و تخت هخامنشی را از چنگ مغ ها بیرون آورد و از ۵۲۲ تا ۴۸۶ قبل از میلاد به مدت ۳۶ سال بر ایران حکومت کرد. خشایارشا یا خشیارشا که نوه دختری کوروش بود ۲۰ سال بر ایران حکم راند و پس از او به ترتیب، اردشیر اول به مدت ۴۳ سال، داریوش دوم به مدت ۲۰ سال، اردشیر دوم ۴۴ سال، اردشیر سوم ۲۱ سال و داریوش سوم ۶ سال بر تخت شاهی تکیه زدند.
قلمرو هخامنشیان بسیار گسترده بود و از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بن غازی در لیبی امروزی و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را شامل می شد. در این قلمرو اقوام بسیاری حضور داشتند و بر اساس آداب و رسوم خود زندگی می کردند. مشخصه ویژه این دولت در این موارد خلاصه می شد: احترام به آزادی فردی و قومی، بزرگداشت نظم و قانون، تشویق هنرها و فرهنگ بومی و ترویج بازرگانی و هنر.
در میان نویسنده ها و محققان، رومن گیرشمن (Roman Ghirshman) -باستان شناس فرانسوی- توصیف دقیق تری را از ایجاد دولت هخامنشی ارایه داده است که در اینجا به آن اشاره می کنیم:
تاریخ شاهنشاهی، که هخامنشیان بر اثر دلاوری خود به وجود آوردند، ثلث دوم هزاره اول (ق.م) را در بر می گیرد. ملل و تمدن های دیگر به حیات خود ادامه می دادند؛ اما در مجموعه جهان نقش اساسی را شاهنشاهی مذکور ایفا میکرد و برای مورخ که موظف است حوادث را در راستای تاریخ مورد مطالعه قرار دهد، تصور ایجاد چنین دولتی در ایران آن زمان، مدیون هخامنشیان است و آنان بودند که این تصور را به حقیقت نزدیک ساختند. دوام و استقلال این دولت، میراثی بود که ایشان برای فرزندان خود به جا گذاشتند. روش اداری هخامنشیان در داخل کشور به هیچ وجه شباهتی با روش رومیان ندارد؛ چه در امپراطوری آنان، ملل مغلوب مجبور بودند خود را به پایه فرهنگی سایرین برسانند و در اقتصاد مشترک و سهیم باشند. این امر غالبا مستلزم آن بود تا مردمی که اصل و منشا آنان مانند سنن و استعدادهای ایشان مختلف بود، بتوانند خود را به درجات عالی تر برسانند؛ اما این مناسبات در زمان کوروش و داریوش با آنچه گفته شد، اختلاف دارد. صرف نظر از بعضی نواحی دوردست که سطح فرهنگ مردم در آن پایین بود، پادشاهان هخامنشی در شاهنشاهی خود که وسیع ترین شاهنشاهی در تاریخ دنیاست، ترکیبی از تمدن های گوناگون به وجود آوردند، زیرا کشور آنان شامل بینالنهرین، سوریه، مصر، آسیای صغیر، شهرها و جزایر یونانی و قسمتی از هند بود. اگر هخامنشیان این ممالک را با سطح تمدن مخصوص خود تطبیق می دادند، سیری قهقرایی به شمار می رفت. آنان به منزله تازهواردان در اجتماع ملل، از پیشرفت تمدن های قدیم آگاه بودند. بنابر استقلالِ داخلی وسیعی که در زمان کوروش ایجاد شد و بنابر سیاست زیرکانه داریوش، فرهنگهای قدیم محفوظ ماندند و شاید هم در توسعه و ثبات مملکت موثر شدند.
در نهایت اسکندر مقدونی یا اسکندر کبیر به سرزمین مان حمله ور شد و به تاراج این خاک پرداخت و به این ترتیب دفتر حکومت هخامنشی برای همیشه بسته شد.
آغاز راه برای شکل گیری پارسه (تخت جمشید)
۵۱۸ سال قبل از میلاد مسیح بود که صخره بزرگی در شمال غرب کوه مهر توجه داریوش بزرگ را به خود جلب کرد و آن را برای احداث یک کوشک شاهانه برگزید. استاد توماس و.لنتس (Thomas W. Lentz) -کارشناس تاریخ هنرآمریکایی- معتقد است که داریوش بزرگ جایگاه و جهات کوشک اولیه را بر اساس محاسبات نجومی در نظر گرفت. بر اساس این محاسبه ها در روزهای مشخصی از سال، محور تابش خورشید به هنگام دمیدن، با محورهای عرضی و طولی تخت جمشید مرتبط می شود.
شرایط خاص اقلیمی و طبیعی منطقه، کوه های دژ گونه و دشتی که در پناه این کوه ها قرار دارد و قرارگیری در مسیر جاده شاهی مهمترین دلایل انتخاب این منطقه به شمار می رفت.
در این منطقه ترکیبی از کوههای بلند تا متوسط در جلگه را می توان دید. این جلگه از شرق با دریاچه تاشک (طشک)، از شمال با کوهستان های مرتفع، از جنوب با ارتفاعات زرقان و از سمت غرب با حسینکوه محدود می شود. پرتگاه های بلند، دیوارهای پرشیب، غارهای بزرگ، اشکفت های (غارهای کوچک) عمیق، طبقات کنگرهای و پلهساز و تختگاههای وسیع در ارتفاعات، شرایط ویژه ای را برای این منطقه فراهم آورده اند. آب گوارا و مناسب، وجود چراگاه های وسیع، جان پناه های طبیعی و .... نیز در انتخاب این محل بی تاثیر نبوده اند. امکان دامداری و کشاورزی و شرایط دفاعی مناسب نیز از ویژگی های مهم این مکان به شمار می رفتند.
کارهای ساختمانی به دستور داریوش بزرگ آغاز شد. سازندگان در قدم اول باید این زمین (تخت بزرگ) را برای ساختن کوشک آماده می کردند. تنها راهی که به ذهن می رسید این بود که بخش بزرگی از یک دامنه نامنظم سنگی را بر اساس نقشه معماران تا ارتفاعی مشخص بتراشند. با این کار سطح صافی به دست می آمد و می توانستند با خاک و تخته سنگ، گودی ها را پر کنند.
قسمتی از نمای صفه با تراشیدن صخره طبیعی شکل گرفت. بخش دیگر را نیز با گذاشتن تخته سنگ های کثیرالاضلاعی که بدون ملات بر روی هم می گذاشتند، شکل گرفت. در واقع در اقدامی هوشمندانه این سنگ های بزرگ را با بست فلزی بر روی هم قرار دادند. بست هایی که دیگر اثری از آنها نیست و بیشترشان ربوده شده اند.
سازندگان، سنگ های مورد نیازشان را به این صورت تامین می کردند: سنگ آهکی خاکستری از کوه ها و تپه های اطراف صفه و سنگ های آهکی سیاه شبیه به مرمر از کان های مجدآباد در ۴۰ کیلومتری غرب تخت جمشید کنونی. باقیمانده سنگ ها نیز به درون گودی های زمین ریخته می شد. در همین زمان یک آب انبار بزرگ چاه مانند به عمق ۲۴ متر در دامنه کوه مهر کنده شد.
چند سالی طول کشید تا صخره طبیعی صاف شود و پر کردن گودی ها به پایان برسد. پس از تخت شدن زمین، شالوده های بنا را برپا کردند. شبکه فاضلاب نیز در همین دوران شکل گرفت؛ در دامنه کوه مشرف به تخت، آبراهه هایی ساختند و یک سر آنها را به خندق بزرگی در پشت دیوار شرقی رساندند تا آب باران از آن خندق در جویبارهایی در جنوب و شمال صفه جاری شود و خطر ویرانی در اثر سیل به حداقل برسد. بر روی صفه نیز آبراهه هایی زیرزمینی ایجاد کردند تا آب باران از طریق ناودان ها به درون آنها بریزد. ناودان ها را مانند لوله بخاری با آجر و ملات قیر ساختند و آنها را درون دیوارهای خشتی گذاشتند. آب ناودان از زیر دیوار جنوبی به دشت و خندقی در آنجا راه می یافت. هنوز هم می توان برخی از این آبراهه ها را در تخت جمشید دید.
البته این حساب و کتاب دچار مشکل شد و بعدها با پر شدن خندق قسمت بزرگی از برج و باروی شرقی از بین رفت و آب به درون کاخ ها راه یافت.
چهره تخت جمشید در دوره هخامنشیان
شاید تخت جمشید امروز خرابه ای باستانی به نظر برسد؛ اما نمی توان منکر شکوه آن در گذشته و سیر تحولاتش شد. این اثر ۴ دوره مهم را پشت سر گذاشته است که آنها را این گونه در نظر می گیرند:
آغاز تشکیل هسته دوم حکومتی در دشت فروردین توسط داریوش اول در ۴۸۶ تا ۵۲۲ پیش از میلاد
دوران حکومت خشایارشاه و تغییرات بنیادی مربوط به آن دوره در تخت جمشید یا پارسه
تغییرات تدریجی به وجود آمده در دوران پادشاهان بعدی در ۳۳۰ تا ۴۶۵ پیش از میلاد
افول قدرت هخامنشیان و حمله اسکندر مقدونی در سال ۳۳۰ پیش از میلاد
بد نیست بدانید که پیش از شکلگیری تخت جمشید در زمان داریوش اول نشانه های تمدن در این منطقه وجود داشت. شرایط مناسب زیست محیطی، خاک حاصلخیز، وجود رودخانه های کر و پلوار، جنبه تقدس کوه مهر به عنوان مرکز اجرای مراسم آیینی قربانی کردن و وجود شهر استخر مردمان بسیاری را به این مکان کشانده بود.
برای توصیف وضعیت تخت جمشید و مناطق اطراف آن می توان دوره های زیر را در نظر گرفت:
قطعات کوچک و بزرگ زمین های کشاورزی و جوی های میان آنها به همراه تعدادی آبادی پراکنده، منظر عمومی دشت فروردین را تشکیل می دادند. چشم انداز دشت از شرق به کوه مهر و از شمال به کوههای نقش رستم و سه گنبدان محدود می شد. آبادی ها در این زمان، ترکیبی ساده و نامنظم از خانههای خشتی ساده بودند که در میان کشتزارها قرار داشتند.
در بخش جنوبی کوه مهر، بافت متراکم تری از خانه ها وجود داشت و خانه های کوچک خشتی در کنار خانه های مجلل با تزیینات سنگی و حیاط مرکزی شکل گرفته بودند. کوه یکپارچه به نظر می رسید و شکافها، صخره ها و قطعه سنگ های روی هم بر آن مشهود بود.
ساخت و ساز ورودی مجموعه در بخش جنوبی صورت گرفت و ارتباط دشت و تختگاه (محل تخت جمشید) را میسر کرد. مردم ساکن در آبادیهای پرجمعیت بخش جنوبی نیز از همین طریق نزد پادشاه می رسیدند.
ساخت و سازها در این منطقه به کاخ آپادانا و پلکان شرقی محدود می شد و فضای خالی بزرگ روی تختگاه امکان تجمع برای مراسم مذهبی و جشنهای نوروزی را به مردم می داد. کاخ آپادانا با ستون های بلند، تزیینات جالب توجه، تراش سرستونها و ایوان ها، پلکان مجلل و باشکوه شرقی، نمودی از قدرت فرمانروایی به شمار می رفت که در مقابل تقدس و استواری کوه ایستاده بود. فضای وسیع مقابل ایوان شرقی یکی از جالب توجه ترین قسمت های آن بود.
گفته می شود که در این دوران برج و بارویی نیز در پیرامون تختگاه وجود داشته است؛ مساله ای که هنوز به طور دقیق رد یا تایید نشده است.
سفر نامه یا کتاب فیثاغورس (Pythagore) یکی از قدیمی ترین منابع درباره تخت جمشید به شمار می رود. نویسنده، تخت جمشید را بنایی عظیم توصیف کرده که صدها نفر آن را تکمیل می کنند و وقتی این بنا ساخته شود عنوان بزرگترین بنای جهان را به دست می آورد. در سیاحت نامه فیثاغورس از باغ های مصفا که با دولاب آبیاری میشده نیز سخن به میان آمده که داریوش و کوروش در آن به کشاورزی میپرداختند.
اوج تمدن هخامنشیان از ۳۳۰-۴۸۶ پیش از میلاد
با توسعه آبادی های پراکنده جنوب تختگاه، شهر پارسه شکل اولیه خود را یافت و با طراحی جالبی شامل خیابانکشیها و تقسیمات محلهای، سیمای ویژه ای پیدا کرد. این محدوده بزرگ بود و ساختمان ها در آن با زوایای مناسب و دقیقی شکل گرفته بودند. کوچه ها با زاویه ۹۰ درجه نسبت به یکدیگر ساخته شده بودند و همه با شبکه پیوسته گذرها و خیابان ها ارتباط داشتند. زمین مورد نیاز برای هر ساختمان و تقسیمات درونی آنها بنا بر اساس نیاز بخش ها مشخص می شد و واحد های مختلف در یک فضای مربع یا مستطیلی در هم ادغام می شدند.
تقسیمات خیابان ها و محورها در امتداد مسیرهای آب قرار داشتند. دلیل این کار به علاقه ایرانیان به فضاهای سبز باز می گردد و گفته می شود که درختان متنوعی در امتداد محورهای خطی این خیابان ها کاشته شده بودند. در الواح گلی نیز اشاره ای به خیابان های سنگفرش شده است که در حاشیه آبراهه ها شکل گرفته اند. خیابان های اصلی در میان محله های مختلف بودند و به خیابان های کوچکتر تقسیم می شدند.
با شکل گیری خانه های مجلل در بخش غربی و توسعه ساخت و ساز، کاخباغ های سلطنتی رنگ دیگری به خود گرفتند. با گسترش شهر پارسه به سمت شمال و غرب، بخشی از زمینهای کشاورزی به حاشیه دشت انتقال پیدا کردند و بخشی از سطح یکپارچه زمین های کشاورزی جای خود را به خانه های جدید دادند. در همین حین باغ ها و شکارگاه ها شکل گرفتند و تا حاشیه رود کر را به خود اختصاص دادند.
کاخ های جدیدی در بخش جنوبی تختگاه ساخته شدند که به شاه، ملکه و حرمسرا تعلق داشتند. توسعه خزانه و مسیرهای ارتباطی بین فضاهای جدید نیز در همین دوره رخ داد و این محل به مجموعه کاخ های مسکونی سلطنتی تبدیل شد.
با احداث کاخ صد ستون، دروازه ملل، تالار شورا، دروازه نیمه تمام و خیابان سپاه در بخش شمالی تختگاه مجموعه ای نظامی، سیاسی و اداری به وجود آمد و مجموعه مقدس دوران داریوش تبدیل به مجموعه ای سلطنتی و مسکونی شد.
حرمسرا و خزانه، بخش جنوبی و مسکونی تختگاه را تشکیل می دادند و اهمیت حریم آنها موجب شد تا ورودی به بخش غربی انتقال یابد. پلکان های دوطرفه در این دوران شکل گرفتند که در بخشی به همدیگر نزدیک می شدند و پس از دور شدن دوباره به هم می رسیدند. این پلکان ها نقطه عطفی در منظر ورودی به حساب می آمدند.
با احداث کاخ های جدید، تراکم ساختمان ها افزایش یافت و سطح تختگاه از یکنواختی و سادگی درآمد. گفته می شود برج و بارویی نیز در این زمان وجود داشت و از بخش سلطنتی محافظت می کرد.
تختگاه و کاخ های آن با ستون های مرتفع، چشم اندازی یکپارچه، با ابهت و منسجم در دامنه کوه ایجاد کرده بودند. این چشم انداز در ترکیب با بافت تخته سنگ ها و هماهنگی با منظر کوه مهر شکوه خاصی داشت.
برج و باروی پیرامون تختگاه باعث می شد که بخش سلطنتی، کارگاهها و اماکن اداری و نظامی و سایر قسمت های حکومتی از محلات مختلف شهری جدا شوند. اصلی ترین معبر ورودی در امتداد دروازه ملل و ورودی غربی برج و بارو قرار داشت و احتمال وجود معابر فرعی و دروازههای دیگر نیز در طول برج و بارو می رود. محلات شهری از مرز خارجی برج و بارو آغاز می شدند و به سمت دشت و در جهت شمال توسعه یافته بودند. بستر فرهنگی تخت جمشید در عهد باستان سازش خوبی با ارزش های طبیعی داشت و حداقل تخریب در محیط در آن دیده می شد.
پایان تلخ تخت جمشید و شکوهش به دست اسکندر مقدونی رقم خورد. اسکندر در سال ۳۳۰ قبل از میلاد (به روایتی ۳۳۴ قبل از میلاد) با ارتشی شامل ۴۸۰۰۰ سرباز پیاده، ۶۱۰۰ سوار و ۱۲۰ کشتی جنگی با ۳۸۰۰۰ خدمه از تنگه داردانل در شمال غربی ترکیه عبور کرد. برخی از سربازان ارتش او از اهالی مقدونیه و دولتشهرهای یونانی و برخی دیگر رعایایی از مزارع اربابان تراکیه (از کشورهای باستانی ناحیه بالکان)، پایونیا (سرزمینی در منطقه تراکیه)، و ایلیریا (سرزمینی باستانی در غرب شبهجزیره بالکان) بودند. اسکندر یک نیزه به خاک آسیا پرتاب کرد و با اشاره به اینکه او آسیا را هدیهای از جانب خدایان برای خود می داند، قصدش را تسخیر سرتاسر شاهنشاهی هخامنشیان عنوان کرد. او به راه افتاد و بر سر راهش هر چه بود را از میان برد تا اینکه از بابل به شوش رسید که یکی از پایتختهای هخامنشیان بود. او این شهر را ویران کرد و قسمت اعظم سپاه خود را به تخت جمشید فرستاد. خود او نیز با سپاهی گلچین شده به همان جا رفت.
آریو برزن -یکی از شاهزادگان هخامنشی و سردار ایرانی- گذرگاه دربند پارس را مسدود کرد. این گذرگاه بر اساس مختصات امروزی در مرز بین استانهای کهگیلویه و بویر احمد و فارس قرار داشت و از جنوب، کوه دنا در رشتهکوه زاگرس را در بر می گرفت. اسکندر به ناچار به این گذرگاه حمله کرد و با شکست آریوبرزن خود را به تخت جمشید رساند. او با ورود به تخت جمشید سپاهیانش را برای غارت آزاد گذاشت و پنج ماه در این شهر سکنی گزید. آنان دهکده های شهر را ویران کردند. ۲۰۰ سال آبادانی باعث شده بود تا خانه های مردم عادی نیز سرشار از ثروت باشد. سربازان اسکندر تمام مردان پیر و جوان را از دم تیغ گذراندند و زنان و دختران را فروختند. جواهرات، پارچه های گرانبها، جنگ افزارهای گران قیمت، فرش ها و ... همه و همه چشم مقدونیان را کور کردند و آنها برای رسیدن به این غنایم به یکدیگر نیز رحم نمی کردند.
اسکندر ارگ شاهی را برای خود کنار گذاشت، راهی کوشک داریوش شد و خزانه ۲۰۰ ساله آن را از آن خود کرد. ۱۲۰۰۰۰ تالان نقره برابر با ۴۴۰۰ کیلوگرم نقره تنها بخشی از این گنجینه بود. ۳۰۰۰ شتر و تعداد زیادی قاطر را از شوش و بابل آوردند تا بتوانند این گنج را به نقطه دیگری حمل کنند.
از توصیفات مورخان این نتیجه به دست می آید که پارسه از نظر شکوه و بزرگی بی مثال بوده است. دیودور سیسیلی (Diodorus Siculus) -تاریخ نگار یونانی- از زبان یکی از یاران اسکندر غارت شهر با شکوه پارسه را این گونه توصیف می کند:
شهر پارسه پایتخت شاهنشاهی پارسیان بود... توانگرترین شهر روی زمین شمرده می شد و خانه های افراد عادی هم از وسایل گرانبها پر بود. فرش، جامه و ساز و برگ گوناگون و در اینجا سیم و زر فراوان به چنگ غارتگران مقدونی افتاد. با جامه های پربهایی که با رنگ های بسیار اصیل ارغوانی و زری دوزی اعلا مزین بودند... مقدونیان یک روز تمام، شهر را تاراج می کردند و اموال غارتی را با تیغ و خنجر از هم می ربودند و پاره می کردند، زنان را به بندگی گرفته و جامه و اثاث شان را به تاراج می بردند تا بدانجا که پارسه که زمانی توانگرترین شهر دنیا بود بدبخت ترین شهر جهان گشت...بر روی صفه، کاخ های شاهی قرار داشت و در اطراف صفه کاخ های خصوصی شاهان و خانه های افراد خاندان شاهی و نیز برزن هایی که محل سرای نُجَبا محسوب می شد، پراکنده بود. همه از رخت و اثاث بسیار تجملی پر بود و جز آن محل هایی هم برای نگهبانی از خزانه شاهی قرار داشت.
کنتوس کرتیوس این یورش غم انگیز را این گونه توصیف می کند:
هیچ شهری به توانگری آن نبود و چندان ثروت از آنجا به مقدونیان رسید که از تصور بیرون بود. وقتی آنها شروع به کشتن مردم کردند، عده زیادی از اهالی، خانه های خود را می سوزاندند و خود و زن و بچه های شان را از دیوارها به زیر می انداختند و کشته می شدند. بدین سان شهر نابود شد و حتا در سده های بعدی هم سر بلند نکرد و دیگر اثری از آن نمانده است.
در یکی از روزها قسمت شرقی کاخ خشایارشا طعمه آتش شد و این بلا به باقی نقاط شهر نیز سرایت کرد. در مورد این آتش سوزی حدس و گمان های بسیاری وجود دارد؛ عده ای آن را ناشی از بدمستی افراد می دانند و عده ای آن را انتقام عمدی آتشسوزی آکروپولیس در جنگ دوم یونانیان با ایرانیان می پندارند. در این میان کارشناسان دیگری بر این باورند که اسکندر با دیدن تخت جمشید و اینکه می دانست تا زمان سرپا بودن این پایتخت آیینی، مذهبی و ملی، امید به زنده ماندن دولت هخامنشی و آیین های ایرانی وجود دارد، آنجا را با کمال میل به آتش کشید تا به همه بفهماند هخامنشیان و مرکز و زادگاه آنها نابود شده است و از آن پس تنها او است که می تواند حکومت کند. البته او تنها ۷ سال فرمانروا بود و آرزوهایش را با خود به گور برد.
این پایان کار تخت جمشید نبود. کتیبههایی از پادشاهان ساسانی نیز در تخت جمشید یافت شده است که نشان می دهند پس از ورود اسلام به ایران نیز این مکان را محترم می شمردند و آن را با شخصیتهایی همچون سلیمان نبی و جمشید مرتبط می کردند. یک نویسنده دوران ساسانی نیز واقعه به آتش کشیده شدن تخت جمشید را در میان نوشته هایش آورده است:
اهریمن ملعون برای از میان بردن ایمان و توجه مردمان به آیین زرتشت اسکندر را برانگیخت… تا به کشور ایران بیاید و ستمگری، جنگ و غارت گری را به آنجا بیاورد. پسر اهریمن (اسکندر) آمد و فرمانروایان ایرانشهر را کشت و پایتخت های شاهان را به تاراج داد و ویران کرد… و کتاب های آیین زرتشت را سوزاند و حکیمان، موبدان و دانشمندان ایران زمین را کشت و تخم کینه و نفاق را میان بزرگان پراکند…
علاوه بر کتیبه های ساسانی نشانه های دیگری هم از دوره های بعد در تخت جمشید مشاهده شده است؛ دو کتیبه به خط کوفی از عضدالدوله دیلمی و کتیبههای دیگری هم به عربی و هم به فارسی. جدیدترین کتیبه، مربوط به دوره قاجار بوده و به فرمان مظفرالدین شاه قاجار نگاشته شده است.
مطالعات در مورد تخت جمشید
در طول تاریخ سیاحان و جهانگردان زیادی راه شان به تخت جمشید افتاده و از آن بازدید کرده اند. لوئیجی پشه نخستین عکاسی بود که برای تهیه تصاویر به تخت جمشید قدم گذاشت و نقطه عطفی را در مطالعات این اثر باستانی رقم زد.
لوئیجی پشه یک افسر ایتالیایی بود که در سال ۱۲۳۷ خورشیدی به فارس رفت تا از تخت جمشید و پاسارگاد تصویر تهیه کند. او عکس های خود را در قالب یک آلبوم به ناصرالدین شاه عرضه کرد و باعث شد تا شاه به این امر توجه بیشتری نشان دهد و به خرج خود عکاسان متعددی را راهی فارس کند. آقارضا عکاسباشی، آقایوسف، سلطان اویس میرزا، ابولقاسم محمد تقی نوری و آنتوان سوریوگین تعدادی از این عکاسان بودند که تصاویر آنها قبل از شروع حفاری ها در تخت جمشید گرفته شده اند. برای مثال آنتوان سوریوگین تا سال ۱۳۰۹ در این مکان حضور داشت و عکس می گرفت و تصاویرش محبوبیت زیادی در میان محققان دارد.
در سال ۱۳۰۱ خورشیدی رضاشاه راهی بوشهر شد و در این سفر فرصت بازدید از تخت جمشید را یافت. او که اولین بار بود این بنای باستانی را می دید، از شرایط حفاظتی آن حیرت زده شد. پس از این بازدید، او ارنست هرتسفلد -باستانشناس آلمانی- را فراخواند تا دست به تحقیق و شناسایی در محوطه باستانی تخت جمشید بزند.
پس از فراز و نشیب های بسیار پس از ۹ سال بالاخره قانون عتیقات به تصویب مجلس رسید و هیات وزیران اجازه کاوش در تخت جمشید توسط دانشگاه شیکاگو را صادر کرد.
موسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو مسوول حفاری و مرمت در تخت جمشید شد و پروفسور جیمز. اچ. برِستد (James H. Breasted) -مدیر موسسه و مصرشناس پرآوازه- ارنست هرتسفلد را با یک گروه تحقیقاتی راهی ایران کرد. حمایت مالی این طرح برعهده یک خانم ناشناس آمریکایی بود و محمدتقی مصطفوی نیز به عنوان نماینده دولت ایران در این طرح حضور داشت.
هرتسفلد پیش از این نیز برای انجام تحقیقات به تخت جمشید رفته بود. او در سال ۱۲۸۴ در بازگشت از حفاری منطقه آشور برای نخستین بار با این اثر مواجه شد و پس از بازگشت به برلین با همکاری فریدریش زاره (Friedrich Sarre) حاصل تحقیقات خود را در کتابی منتشر کرد. هرتسفلد نظرات خود درباره هویت افراد منقوش در سنگ نگارههای قبرهای سلطنتی را در همین کتاب ارایه داد؛ نظراتی که بعدها تصحیح و تکمیل شدند و شکل دیگری یافتند. او در بهمن ۱۳۰۱ باز هم به تختجمشید رفت و این بار تا ۱۳۰۳ در ایران ماندگار شد. انجمن فوریتهای علوم آلمان (Emergency Association of German Science) بخشی از هزینه این طرح را تامین کرد و بخش دیگر آن از کمکهای دو نفر آلمانی و آمریکایی و هدایای انجمن پارسیان هند به دست آمد. هرتسفلد در این مدت پلان کل محوطه و حدود ۵۰۰ قطعه نگاتیو به دست آورد و همچنین به سفارش نصرتالدوله فیروزمیرزا -والی ایالت فارس- گزارش مفصلی درباره تخت جمشید نگاشت. او در این گزارش به وضعیت آثار بهجایمانده به همراه نقشه موقعیت آنها، وضعیت حفاظت از بقایا، شرح عملیات بازسازی و تخمین زمان و هزینهها پرداخت.
در سال ۱۳۰۷ فریدریش کرفتر (Friedrich Krefter) -معمار- به این باستان شناس ملحق شد تا دقت نقشه ها را بالا ببرند. در سال ۱۳۱۰ هرتسفلد چهار عضو جدید به گروه افزود که عبارت بودند از: کارل برگنر (Karl Bergner) معمار، دکتر آلکساندر لنگسدورف (Alexander Langsdorff) تاریخدان با تخصص در زمینه آثار پیش از تاریخ، دونالد ای. مککون (Donald E. MacCown) از موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو و هانس فون بوس (Hans von Buss) یک عکاس حرفهای.
مهم ترین اقدامات هرتسفلد در این کاوش ها شامل موارد زیر می شد:
خاکبرداری پلکان شرقی کاخ آپادانا، پلههای تالار شورا و حرم خشایار
کشف بقایای رنگ روی پیکره های شاه و ملازمانش در درگاه شمالی عمارت شورا
کشف کتیبه تسیس کاخ جنوب شرقی و کاخ صدستون
کشف مجموعه الواح گلین تخت جمشید، کشف الواح زرین و سیمین با کتیبهای از داریوش مربوط به تاسیس کاخ آپادانا
عکاسی از کتیبه واقع بر یکی از آرامگاههای سلطنتی و اصلاح شرح و تفسیر اولیه هرتسفلد از سنگنگارهها
در اواخر سال ۱۳۱۳ دولت ایران تقاضای واگذاری سرپرستی حفاریها به شخصی آمریکایی را داد. هرتسفلد در بهار ۱۳۱۳ از ایران رفت و اریک فریدریش اشمیت (Erich Friedrich Schmidt) منصب وی را از آن خود کرد. اشمیت در ری فعالیت می کرد و به همین دلیل تا پیش از اردیبهشت ۱۳۱۴ نتوانست به تخت جمشید بیاید. در این فاصله کرفتر هدایت کننده حفاری ها شد.
اشمیت کاوش در مجموعه و محوطه آن را در مقیاسی وسیع ادامه داد. اعضای گروه وی سال به سال عوض می شدند؛ اما این افراد جایگاهی همیشگی در گروه داشتند: دانلد ای. مککون به عنوان دستیار اشمیت، بوریس دوبنسکی (Boris Dubensky) به عنوان عکاس. جان اس. بولز (John S. Bolles) معمار، دستیارش الیوت اف. نویز (Elliot F. Noyes)، و ریچارد سی. هاینز (Richard C. Haines) که در سال ۱۳۱۶ جای جان و الیوت را گرفت. بین ۲۰۰ تا ۵۰۰ نفر در این طرح همکاری می کردند و افراد بسیار دیگری اعم از نقشهکش و نقشهبردار، مستندنگار، متصدی ابزارهای مکانیکی، خدمه حفاری و ...به فعالیت مشغول بودند.
مهمترین اکتشاف دوران ۳ ساله حضور اشمیت در تخت جمشید عبارت بودند از:
کشف لوح سنگی به خط میخی مربوط به احداث بنای کاخ آپادانا
خاک برداری از کاخ خزانه و کشف نقش برجستههایی در محل این کاخ با مضمون پذیرایی در دربار
کشف ظروف پذیرایی مجلل و غنایم مصری، بینالنهرینی و یونانی
تهیه مجموعه مفصلی از عکس، طرح و نقشه
اشمیت ۳ جلد کتاب درباره تخت جمشید و کتابی جداگانه درباره کاخ خزانه نوشت که موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو آن را به چاپ رساند. وی در مدت حضور در ایران و در دو مرحله بین سالهای ۱۳۱۵-۱۳۱۳ بیش از ۱۰۰ عکس هوایی از محوطههای مهم باستانی ایران و چند شهر قدیمی همت گماشت و چندین قطعه عکس هوایی از محوطه تخت جمشید نیز ثبت کرد.
در اواخر این ماموریت موزه دانشگاه فیلادلفیا و موزه هنرهای زیبا در بوستون نیز در این کار آستین بالا زدند تا سهمی در آن داشته باشند. با شروع جنگجهانی دوم در سال ۱۳۱۸ فعالیت حفاری این موسسه در تخت جمشید متوقف شد؛ اما بعدها این کار به شکل های دیگری رواج یافت و اطلاعات این تحقیقات سنگ بنای مطالعات دیگر شدند.
از همین دوران مطالعات باستان شناسی در منطقه تخت جمشید به شکل گسترده و منسجم آغاز شد و محققانی چون پوپ، کخ، و گیرشمن نیز با گروه های خود به تحقیق و تفحص در آن پرداختند. این مطالعات بیشتر به کشف آثار باستانی از زیرلایههای خاک، جابه جایی و قرار دادن ستونها و درگاه های شکسته و آسیب دیده در مکان حقیقی خودشان و مرمت سردرها ستونها، کتیبهها، و نیز مقبره های موجود بر فراز کوه مهر محدود می شد.
آخرین کاوش مهم باستان شناسی در این منطقه تعیین دو حریم به نامهای حریم حفاظتی داخلی و خارجی پارسه را در پی داشت و بر روی کاوشها و گستره مطالعات باستان شناسان و برنامهریزی حفاظتی از منطقه تاثیر به سزایی گذاشت. کاوشهای نامنظم باستان شناسان در دهه هفتاد قرن بیستم میلادی بخشهای مهمی از این اثر را از بین برد و صدماتی جدی را به تخت جمشید وارد کرد.
تصاویر ثبت شده توسط لوئیجی پشه
کارکرد اصلی تخت جمشید در تاریخ | مساله ای پر ابهام
تخت جمشید کاخها، خزانه پادشاهان، کارگاههای ساختمانی و تالارهای بار عام را در خود داشته است. این مکان در اسناد هخامنشی و در طول چند قرن حکومت هخامنشیان، نقشهای مختلفی داشت چون یک عبادتگاه ملی، جایگاه جشنهای نوروزی، مرکز اسناد و گنجینه شاهی- خزانه پادشاهی و کارگاههای هنرمندان و سنگتراش، پارچهبافان، جامهدوزان، زرگران و مجسمهسازان. یکی از ابهاماتی که همچنان در مورد تخت جمشید وجود دارد، کارکرد اصلی آن در دوره هخامنشیان است. در میان احتمالات گوناگون مطرح شده، به چند فرضیه می پردازیم:
تخت جمشید صرفا تختگاه اداری و سیاسی پادشاهان هخامنشی بوده است
شواهد و مدارک بازمانده، به ویژه سنگ نبشته های فارسی باستان و الواح عیلامی حکایت از اجرای امور سیاسی و اداری در تخت جمشید دارند. بیشتر ایران شناسان، تخت جمشید را تختگاه تابستانه پادشاهان هخامنشی می دانند. در آن زمان سه شهر بابل، شوش و همدان (هگمتانه) پایتخت های اداری، سیاسی و اقتصادی هخامنشیان به شمار می آمدند و بابل و شوش حکم تختگاه زمستانه را داشتند و همدان به عنوان تختگاه تابستانه مورد استفاده قرار می گرفت.
کارل نیلندر (Carl Nylander) -نویسنده سوئدی- بر این موضوع تاکید می کند که شواهدی برای برگزاری جشن نوروز در تخت جمشید در دست نیست. پیتر کالمیر (Peter Calmeyer) -باستان شناس و ایران شناس آلمانی- با مقایسه نقوش تخت جمشید و متون یونانی نیز این تفکر را تایید می کند.
این در حالی است که اسناد دیوانی و کاربرد و وسعت و هزینه گزاف ساخت بناها نیز تخت جمشید را مرکزی سیاسی و اداری و بازرگانی جلوه می دهند که فاقد تناسب با آیین های مذهبی هستند. البته باید به این نکته توجه داشت که اسناد دیوانی، هزینه های کارگری و حکاکی ها و رفت و آمدهای پیک ها و ماموران دولتی در تخت جمشید همگی به زمان داریوش بزرگ و خشایار شاه و اردشیر تعلق دارند؛ یعنی در زمان ساخت و ساز که اینها امری طبیعی به شمار می روند.
تخت جمشید یک نیایشگاه بزرگ بوده است
برخی از محققان کوه رحمت را همان کوه مهر، کهمر یا کوه میترا می دانند و بر جنبه ایزدی و تقدس این مکان نزد ایرانیان تاکید می کنند. در الواح عیلامی تخت جمشید نیز به تقدس کوه اشاره شده است. بر اساس مطالعات کوه ها از قدیم الایام همواره تقدس داشته و بیشتر پیامبران را برآمده از آنها یا مانوس با آنها می دانند.
ارقام تقسیم بندی، تقسیم پلکان ها و بیشتر مقیاس های تخت جمشید نیز قداست آن را به رخ می کشند. ارقام محاسبه شده در معماری اتفاقی انتخاب نشده اند و همگی بر سه و هفت تقسیم پذیرند؛ اعدادی که قداست خاصی نزد ایرانیان باستان داشتند. کاخ آپادانا ۷۲ ستون دارد که مطابق با ۷۲ هات یسنای اوستا و ۷۲ رشته کستی یا کشتی (کمربند مقدس زرتشتیان) است. البته بر اساس شواهد آیین مهرپرستی بسیار پیش از مذهب زرتشت در فلات ایران رواج یافت و اردشیر دوم اهمیت بسیاری برای آن قایل بود.
محققان سنگنگارهها و نقوش دیوارها و پلکان ها را نشانی از قداست این محل می دانند. به عنوان مثال نقش برجسته مهم حمله شیر به گاو در تخت جمشید به نوعی نشانه آیین مهرپرستی است؛ اما در مورد این نقش باید حالت حمله شیر به گاو و نشانههای موجود بر بدن گاو را هم مورد توجه قرار داد؛ این گاو نشان سلطنتی بر بدن دارد و گویی یک گاو معمولی نیست. این بدان معناست که سنگ نگاران و معماران، حیوانی با نشان سلطنتی را به عنوان قربانی مهر در نظر گرفته اند.
نگاره دوم نقش نبرد شاه با شیر است که در فاصله کمی از این تصویر قرار دارد. سوال اینجاست که اگر آیین مهر در این زمان رواج داشته و معماران تخت جمشید نیز تحت تاثیر آموزه های آن بوده اند؛ پس چرا شاه باید شیر که نشانه این ایزد است را در نقوش با خنجر به قتل رسانده اند.
از سوی دیگر نتایج تحقیقات نشان می دهند که هر یک از تالارها و بناهای تخت جمشید با نقوش خاصی آراسته شده اند که احتمالا معرف آیین یا اعتقادات یکی از اقوام و ملل تابعه هستند. آیا می توان با استناد به این نقوش نتیجه گرفت که هر یک از این تالارها به برپایی یک آیین اختصاص داشته و مخصوص پیروان یکی از مذاهب متعدد در سراسر امپراتوری پارسیان بوده اند؟ آیا با وجود این نشانه ها بهتر نیست بگوییم که تخت جمشید مرکزی برای تجمع نمایندگان همه ممالک تابعه بوده است که در زمانی مشخص برای دیدار نزدیک با شاه و تبادل نظر دور یکدیگر جمع می شدند؟
نمایندگان در مدت اقامت خود با آزادی به نیایش می پرداختند و مناسک مذهبی خود را به جای می آوردند. در عین حال با مذاهب سایر ملل نیز آشنا می شدند و به بحث و تبادل نظر می پرداختند. نقوش و حجاری دیوارها عامل آشنایی تازه واردان با دیگر ملل تابعه بودند و نوع پوشاک، محصول خاص آن ایالت، اعتقادات مذهبی و فرهنگی و زبان و درجه اهمیت و نزدیکی آنان به حاکمیت امپراتوری را ارایه می دادند.
آنها همیشه هدایایی برای شاه می آوردند که برخی آن را باج و خراج و مالیات سالانه می دانند؛ اما نقوش به جا مانده چیز دیگری به ما می گویند. می توان گفت منظور از نقوشِ کسانی که شی، حیوان، منسوجات، نوشیدنی و خوراکی خاصی حمل می کنند، این است که ملل تابعه با محصول و نشانه آن ملت به تصویر کشیده شوند. مثلا نمایندگان لیدیه با بازوبندهای طلا مشخص هستند؛ بازوبندهایی که نظیرشان در گنجینه سیحون موزه انگلستان وجود دارد. نمایندگان ایالات جنوبی آفریقا حیوانی به نام اُکاپی و عاجهای فیل دارند و این هم به فرهنگ آنها اشاره می کند.
تخت جمشید پس از ورود اسلام به ایران نیز بنایی تاریخی و مذهبی به شمار می رفت و ساختش را به سلیمان نبی نسبت می دادند. آنها جمشید را با سلیمان نبی یکی می دانستند. در کتاب های مورخان دوران اسلامی از قرن چهارم به بعد، تخت جمشید بنایی عظیم توصیف شده که تا مدتهای طولانی آن را به جمشید یا سلیمان نبی نسبت می دادند و سازندگانش را دیو و اجنه می دانستند. حتا بر اساس این نوشته ها دیوها مجسمه و تصویر شاهان خود را بر دیوارها حک کرده اند. در زمان مسعودی -تاریخنویس و جغرافیدان و دانشمند و جهانگرد عرب- (قرن چهارم هجری قمری) این اثر را مسجد سلیمان بن داوود می خواندند؛ اما مسعودی آن را بنایی کهن می پنداشت که بعدها همای -دختر بهمن پسر اسفندیار- آن را به آتشکده تغییر داده است.
دیلمیان تخت جمشید را متعلق به اجداد خود می دانستند. برای همین عضدالدوله دیلمی تعدادی از در و درگاههای کاخ تچر (کاخ داریوش بزرگ) را به کاخی به اسم فرزندش ابونصر در شیراز منتقل کرد. محمد بن محمود طوسی -عجایبالمخلوقاتنویس مسلمان ایرانی- در قرن ششم هجری قمری شهر استخر (اصطخر) را دارالملک سلیمان دانسته و از مسجد سلیمان و نقوش و حجاری های آن سخن گفته است. او نیز ساخت این بنای عظیم را به دیوها و پریان نسبت داده است.
ابن بلخی از این مکان به عنوان کاخ جمشید یاد می کند و مصالح به کار رفته در آن را دارای خواص طبی می داند. در قرن هشتم هجری قمری نیز حمداللّه مستوفی درباره تخت جمشید نظری مشابه نویسندگان پیش از خود دارد.
چنان که در مقدمه آوردیم مهرداد بهار -نویسنده و پژوهشگر ایرانی- تخت جمشید را معبدی مقدس دانسته و در مورد آن این گونه نوشته است:
محتملا کسانی که به صفه تخت جمشید می رسیدند، خود را در معبدی پر از درخت های نمادین (ستون ها) می دیدند که عظمتی مقدس و مسحور کننده داشت. آنان محتملا بدانجا نمیرفتند تا هدایایی نسبتا ناچیز، چنان که از نقش ها بر می آید، به حضور شاه برند. آنان به آنجا می رفتند تا محتملا شاه کالاهای آنان را تبرک بخشد.
فرانکویچ نیز به معبد بودن تخت جمشید اشاره دارد و معتقد است که آتشدان و بازمانده معبد در نزدیکی زاویه شمال غربی تخت جمشید قرار دارند. در محل مورد نظر او سه تخته سنگ لبه دار بر زمین وجود دارد که از یک مدخل یا اتاق دروازه باقی مانده اند و هنوز جای پاشنه در، در آن دیده می شود. فرانکویچ این گودی پاشنه و سنگ های کنار آن را آتشدان و بقایای معبد پنداشته است.
گرچه مهرداد بهار تخت جمشید را باغی مقدس با درختان سنگی وصف می کند؛ اما تطبیق آن با معابد یا پرستشگاه های مقدس بین النهرینی آشور و بابل معبد بودن این تختگاه هخامنشی را زیر سوال می برد.
تخت جمشید رصدخانه بوده است
برخی احتمال رصدخانه بودن تخت جمشید را نیز بیان کرده اند و معتقدند اینجا محل رصد ستارگان و انجام مطالعات نجومی بوده است. البته این احتمال بسیار دور از ذهن به نظر می رسد و برای آن می توان دلایل زیر را مطرح کرد:
محاسبات نجومی هخامنشیان براساس محاسبات ریاضی بود و خیلی با رصد چشمی یا اندازهگیری سایهها و تابش خورشید سر و کار نداشتند. البته بسیار پیش از آنان در میان اقوام بومی فلات ایران و بابلیان و آشوریان این روش ها مرسوم بود اما اثری از رواج این روش در دوره هخامنشیان دیده نمی شود.
بناهای مورد نیاز برای رصد ویژگی های خاصی دارند که در معماری تخت جمشید تقریبا هیچ یک از آنها به چشم نمی خورد.
رصد آسمان نیاز به ساختمان یا برج رصدی با ارتفاع زیاد دارد. بنای رصد باید در محوطهای کاملا باز قرار داشته باشد تا بتوان از همه طرف نسبت به افق، دید باز و گسترده داشت. این در حالی است که نه در محوطه تخت جمشید و نه بر فراز کوه رحمت هیچ برج رصدی ساخته نشده است و حتا تکیه تخت جمشید بر کوهی بلند، مانع دید مستقیم افق می شود.
تخت جمشید ساعت آفتابی بوده است
یکی از کاربردهایی که برای تخت جمشید بیان شده است، استفاده از آن برای تعیین زمان دقیق نوروز بر اساس تابش نور خورشید و استفاده از ساعت آفتابی در آن بوده است. برخی وجود بعضی علایم روی سنگ ها به ویژه سنگ های کاخ سه دروازه را شاهدی برای این کاربرد می دانند. آنها بر این باورند که این علایم نوعی ساعت آفتابی برای تعیین دقیق زمان نوروز در اول فروردین برابر با ۲۱ مارس را نشان می دهند.
در اینجا باید بگوییم که زمان دقیق نوروز در زمان هخامنشیان با زمان وقوع نوروز در زمان حال یکی نیست! در زمان هخامنشیان تنها یک بار در زمان کمبوجیه سال نو مصادف با ۲۱ مارس یا اول فروردین شد و در باقی سال ها این روز در اواخر اسفند تا اوایل اردیبهشت و به صورت متغیر گرامی داشته می شد.
موافقان این فرضیه، سنگ موسوم به ساعت آفتابی را نشانه این کاربری می دانند اما تالاری که این سنگ در آن قرار دارد، در زمان هخامنشیان از همه سو با دیوار مسدود بود و اصلا نور خورشید در آن نمی تابید؛ پس چگونه این ساعت کار می کرده است؟
از سوی دیگر تخت جمشید بر دامنه کوه رحمت واقع شده است و کوه جلوی رسیدن نور خورشید در ابتدای طلوع به این بنا را می گیرد. نور خورشید تنها هنگامی که کاملا روز می شد به کل بنای تخت جمشید و خصوصا بنای سه دروازه می رسید.
محور زمین و جهت تابش خورشید نیز در ۲۵۰۰ سال قبل با امروز تفاوت بسیاری داشته است. کارشناسان نجوم می دانند که به دلیل چرخش محور زمین در ۲۵۰۰ سال، تنها با محاسبات دقیق ریاضی و ستاره شناسی میتوان جهت تابش خورشید را براساس محور زمین در زمان هخامنشیان تعیین کرد.
علایم و نشانههای موجود روی این سنگ نه به نشانه های نجومی ارتباط دارند و نه نشانگر چهار جهت اصلی هستند. آنها تنها نشانه های معماری و امضای معمار و سنگ تراش محسوب می شوند که در دیگر پایه ستون ها نیز به چشم می خورند. این سنگ را می توان پایه زیرین ستونی دانست که امروزه دیگر اثری از آن وجود ندارد. هر چند نمی توان منکر این شد که برخی آیین های ویژه از جمله جشن های بهاری در این محل برپا می شده اند و اینجا تنها محل برگزاری نوروز نبوده است.
تخت جمشید پایتخت آیینی هخامنشیان بوده است
دیگر کارشناسان، تخت جمشید را پایتختی آیینی می دانند و بر این باورند که پاسارگاد و پارسه صرفا برای مراسم خاص مورد استفاده قرار می گرفته اند. پاسارگاد برای برگزاری آیین و تشریفات مربوط به سلطنت و تاج گذاری شاهان هخامنشی بود و پارسه برای تشریفات و آیین های دیگر استفاده می شد. محققان معتقدند که به سبب وجود آرامگاه های بزرگان و نام آوران، پاسارگاد و پارسه مراکز روحانی ایرانیان هخامنشی بوده اند. مانند اورشلیم و واتیکان که به دلیل اهمیت آیینی خود حوادث بسیاری را میزبانی کرده اند.
هدف داریوش بزرگ از ایجاد این کوشک ساختن پایتخت اداری و سیاسی نبود چرا که این محل فاصله زیادی از مرکز مملکت داشت. می گویند او می خواسته مرکزی برای برگزاری تشریفات ایرانی داشته باشد. ارنست هرتسفلد -باستان شناس آلمانی- که در دهه ۱۹۳۰ میلادی در تخت جمشید حفاری می کرده است درباره کاربرد این شهر باستانی چنین می گوید:
چنان می نماید که تخت جمشید جایی بوده است که به علت های تاریخی و علایقی ریشه دار، در زادگاه دودمان هخامنشی ساخته شده و نگهبانی گشته و تنها در مواقع برگزاری مراسم و تشریفاتی خاص از آن استفاده می شده است.
بسیاری بر این باورند که تخت جمشید جایی برای برگزاری جشن نوروز به شمار می رفت؛ مراسمی که هم عید شاهانه بود و هم جشنی دینی و ملی.
از سوی دیگر می توان شواهد محکمی را در تاریخ یافت که حکایت از برگزاری جشن نوروز در این مکان دارند. وجود جشن مهرگان یکی از همین نشانه هاست چرا که در نوروز، آغاز سال، و در مهرگان، درست میانه سال را پاس می داشتند. تقویم اوستایی یکی دیگر از اسناد مرتبط است که شامل جشن ها از جمله نوروز بوده است. وجود دعای مخصوص زرتشتی بسیار کهن برای نوروز نیز یکی دیگر از شواهد است که با اعتقادات هخامنشیان پیوندی ناگسستنی دارد. نشانه دیگر به زمان ساسانیان باز می گردد. در این دوره شهر استخر -جانشین پارسه- محل اصلی ساسانیان بود و جایگاه مذهبی و برگزاری آیین های دولتی مثل تاجگذاری به شمار می رفت؛ اما هیچ گونه مرکزیت سیاسی نداشت.
اما سوال اصلی اینجاست که دقیقا چه آیین هایی در تخت جمشید برگزار می شدند؟ در پاسخ به این پرسش بیشتر محققان به آیین های نوروزی به عنوان یک جشن ملی و دینی در آن دوران اشاره می کنند. گفته می شود شاه و بزرگان دربار هخامنشی چند روز قبل از شروع نوروز بر سر مزار نیاکان خود حاضر می شدند که در همان حوالی قرار داشتند. آنها چراغ روشن می کردند و آیین پاسداشت فروهر درگذشتگان خود را به اجرا در می آوردند. به بیان دیگر بسیاری بر این باورند که همه چیز در تخت جمشید برای بزرگداشت نوروز (آغاز سال ایرانی) ساخته شده است. گفته می شود هر ساله در این روز نمایندگان ملتهای تابعه امپراتوری هخامنشی (حدود ۲۸ ملت) به تخت جمشید میآمدند و خیمه های خود را در دشت مقابل آن برپا می کردند.
آنها از پلههای وروی کاخ بالا می رفتند و از دروازه ملل می گذشتند تا هدایایی را که از سرزمین خود آورده بودند، به دست شاه بدهند. در نقش برجستههای تخت جمشید تصاویر گویایی از این تشریفات مشاهده می شود.
خارجیان یعنی ملتهای بیرون از سلطه هخامنشیان نمی توانستد وارد این مراسم شوند. برای همین در آثار هیچ یک از نویسندگان یونانی که قبل از حمله اسکندر در ایران زندگی می کردند، نامی از تخت جمشید به چشم نمی خورد. حتا "کتزیاس" پزشک یونانی اردشیر دوم نیز اشاره ای به این اثر باشکوه نداشته است.
اما گزنفون (Xenophon) -فیلسوف، مورخ، و سرباز یونانی- در باره برگزاری آیین در تخت جمشید می نویسد:
باید باور داشت که در صبح نوروز، شاه هخامنشی حتما در مراسم عظیمی می بایست شرکت جوید. از جمله بنا به سنت های آسیای غربی، محتملا شاه از نو تاج شاهی بر سر می گذاشت. این عمل هر ساله گویای آن بود که تایید الهی را با خود دارد. این وظیفه شاه بود که پیوسته با دیوان بجنگد و آنان را سرکوب کند تا شایسته سلطنت در سال آینده باشد.
وی از تشریفات جشنی در ایران در قرن چهارم پیش از میلاد، نیز سخن می گوید:
در آغاز گروهی از مردان نیزه دار می آیند، سپس گاوان و اسبانی را برای قربانی می آورند...در اواخر برگزاری آیین همه به مراسم قربانی می پرداختند.
بر اساس این روایت اول، شاه هخامنشی در تخت جمشید قربانی می کرد تا وفاداری خود را به اهورامزدا ثابت کند. پس از آن مراسم اسب دوانی با حضور شاه آغاز می شد و یک گاو هم جایزه آن بود. این آیین نمودی از نبرد میترا و گاو است. البته نمی توان این آیین را متعلق به عصر داریوش و خشایارشا دانست چرا که بنا به نوشته های کتیبه های متاخر فارسی باستان پس از آنها مهر و ناهید اهمیت پیدا می کنند.
از سوی دیگر در کاخ سه دروازه یا کاخ مرکزی تخت جمشید، بر روی پلکان ایوان شمالی، تصویر محتشمان هخامنشی دیده می شود و بر لبه کنگره دار آن، تصویر برجسته سربازان مادی و پارسی نقش بسته است. دو درگاه شمالی و جنوبی، پادشاه را نشان می دهد که با خادمان در حال ورود و خروج هستند. درگاه شرقی نقش پادشاه را به صورت نشسته بر تخت بزرگ نشان می دهد و تخت را نمایندگان ملل تابعه ایران هخامنشی بر روی دست های شان گرفته اند. این نقش و همانند آن در درگاه های جنوبی تالار صد ستون نیز وجود دارد و باعث شده تا عده ای از ایرانیان ابداع نوروز را با آن مرتبط بدانند. جمشیدی که ابوریحان بیرونی درباره او چنین گفته است:
جمشید در کشور می گردید. خواست که به آذربایجان رود. بر تختی زرین نشست و مردم او را بر گردن خویش برداشتند و بردند و چون نور خورشید بر او افتاد و مردم او را دیدند ، او را ستودند و دلشاد گشتند و آن روز را جشن گرفتند (و نوروز خواندند)
مهرداد بهار برای تایید آیینی بودن تخت جشمید این سوال را مطرح می کند که اگر تخت جمشید مرکز سیاسی بوده پس چرا به شکل قلعه و دژی مستحکم با برج ها و باروهای قابل دفاع بنا نشده است؟ او در ادامه می نویسد:
وجود پلکان های دوگانه و بسیار پهن که در پایین به دشتی باز و بی دفاع می رسید و نیز این نکته که صفه از هیچ سو، مگر از جهت شرقی، دیوار بلندی نداشت و دیوار شرقی هم بیشتر برای دفاع در برابر آب باران و سنگ های کوه بود که گاه گاه فرو می غلتید، نشان می دهد که مجموعه تخت جمشید یک بنای دفاعی نبود و چشم کسانی که به سوی آن می آمدند، شگفت زده باروها و امکانات دفاعی تخت جمشید نمی شد، بلکه آنان خود را در محیطی باز و شاید دوستانه می دیدند.
حال این سوال پیش می آید که این همه شکوه برای چه بوده است؟ پارسه از نظر ساختمانی امکانات یک بنای اداری سیاسی را نداشت؛ اما بسیار باشکوه بود چرا که جنبه نمایشی آن برای نمایندگان ملل مختلف اهمیت زیادی داشت. آنها عظمت و شوکت یک امپراتوری و گنجینه های گرانبهای آن را به تماشا می نشستند و شکوه و قدرت این امپراتوری را درک می کردند.
البته طبیعی است که شاه نیز در مدت کوتاهی از سال در آنجا ساکن می شد؛ اما باز هم این دلیل بر مرکزیت سیاسی یک مکان نمی شود.
سرستون های منقوش به گاو، نقوش گاو نر عظیم ریش دار و پیکر هایی با سر انسان و تنه گاو و بال عقاب نمادهای آیینی و مقدس دیگری در این اثر هستند. یکی از این نقوش، نقش شیر گاو اوژن در آپادانا و جبهه پلکان شرقی است که علیرضا شاپور شهبازی - باستانشناس، تاریخ نگار، نویسنده و متخصص باستانشناسی دوران هخامنشی- آن را این گونه تعبیر می کند:
بهترین تعبیر این صحنه تفسیر نجومی آن است که می توان چنین ارایه داد. چون این مجلس همواره قسمتی از یک صحنه کلی است که خود، مراسم سالانه ای را نشان می دهد، پس باید با زمان خاصی از سال رابطه داشته باشد. همه می دانند که از قدیم الایام، شیر یکی از صورت های فلکی و یا برجی نجومی بوده است (برج اسد) و همواره در هنر، نجوم و ادبیات، با خورشید مربوط و بلکه یکی بوده است. در حقیقت هم سر و یال شیر به خورشید مانند است. گاو نیز از علایم فلکی است (برج ثور) و هنگامی که خورشید به منزل گاو می رسد، بر آن تفوق می یابد. در حدود ۵۰۰ ق. م. ورود خورشید و بنابراین نماد آن یعنی شیر، به برج گاو در نزدیکی های اعتدال ربیعی (نوروز در تقویم کنونی) بوده است و احتمال این که نقش شیر گاو شکن به این واقعه نجومی و در نتیجه به زمان جشن نوروز ربط داشته باشد، زیاد است...
از سوی دیگر، استاد لنتس آگاهی داد که به نظر ایشان نیز نقش مورد بحث رابطه ای نجومی دارد، اما آن را باید به تفوق خورشید بر ماه که در آیین های مربوط به مهر نموداری از گاو است، تعبیر کرد. این عقیده نیز به گمان ما محکم می نماید، زیرا رابطه خورشید و شیر که ناگفته معلوم است و رابطه ماه با گاو نیز با استناد به متون ایرانی کهن تایید شدنی است. مثلا در اوستا برای ماه لقب گئوچیثره (گاونژاد) بسیار آمده است.
بنا بر این سخنان پیروزی شیر (خورشید) بر گاو (ماه) نشان از اعتدال ربیعی و فرا رسیدن نوروز دارد و می تواند نشانه اعتدال خریفی (پاییزی) نیز باشد. بر این اساس هر دو جشن نوروز و مهرگان به احتمال زیاد در تخت جمشید برپا می شده است.
بهار نقش برجسته شیر گاو اوژن در تخت جمشید را نشانه ای از آیینی بودن این مکان می داند و درباره آن می گوید:
دریده شدن گاو به دست شیر در تخت جمشید برابر دریده شدن گاو به دست مهر در دین مهرپرستی است، وظیفه ای که بعدا در اساطیر زرتشتی به عهده اهریمن می افتد. از کشته شدن گاو (ماه) به دست شید (مهر) برکت بر می خیزد و رویش جهان گیاهی، به ویژه گیاهان دارویی آغاز می گردد. ستون ها از پایه تا جانور سرستون مظهر برکت مقدس الهی است و ستون ها خود نماد درختان است.
نتیجه گیری
درست است که کاربری تخت جمشید هنوز هم برای بسیاری پرسشی بی پاسخ تلقی می شود؛ اما می توان بر اساس نشانه ها نتیجه گرفت که تخت جمشید تختگاه پادشاهان هخامنشی از داریوش اول تا داریوش سوم بوده و در تابستان ها از آن استفاده می شده است. امور سیاسی و مسایل مربوط به حکومت، دربار هخامنشی، دید و بازدیدهای بین المللی و دیدار با عامه مردم به طور موقت در این مکان صورت می گرفته است. برگزاری آیین هایی چون نوروز و مهرگان نیز در اینجا مرسوم بود. پس تخت جمشید صرفا یک تختگاه سیاسی یا یک معبد نبوده و کاربری آیینی نیز داشته است. شواهد و مدارک بازمانده، به ویژه سنگ نبشته های فارسی باستان و الواح عیلامی نشان می دهند که علاوه بر اجرای امور اداری و سیاسی، تشریفات آیینی گسترده ای در اینجا اجرا می شده است؛ از این رو، آیینی بودن تخت جمشید مساله ای غیر قابل انکار است. حتا می توان اهمیت اداری سیاسی را نیز برای آن در نظر گرفت؛ اما تلقی آن به عنوان صرفا یک معبد هنوز سند درستی ندارد.
نام تخت جمشید در ورای خود تاریخی بس طولانی دارد که می توان سال ها در مورد آن سخن گفت و اما و اگرهای بسیاری را مطرح کرد. در این مطلب سعی شد تا به قسمت های مهم در تاریخ این اثر پرداخته شود و گرنه حرف و سخن در مورد این شاهکار بسیار است.